عالم رباني حضرت آيتالله حاج سيد احمد موسوي نجفي فرمودند: چند سال پيش از يکي از خيابانهاي تهران رد ميشدم، که ناگهان به طور غير عادي به سمت يک مغازه کشيده، و وارد آن مغازه شدم، مغازه متعلق به يک عتيقه فروش بود. اما چيزي را متوجه نشدم. تا سه روز اين قضيه تکرار شد، بعد از سه روز به صاحب مغازه گفتم: آقا شما چه چيزي داري؟ چه سر و سرّي داري؟ که مرا به اينجا کشيدهاي!؟
ادامه مطلب...
مؤلف کتاب، کرامات معنوي آقاي موسوي مطلق ميگويد:
مدتها در خصوص عارف کبير مرحوم آيتالله قاضي (قدس سره) مطالعات نسبتا جامعي داشتم ولي در بين اين مطالعات، به دنبال اين نکته بودم که بدانم علت دگرگوني مرحوم قاضي چه بوده است؟ ولي متأسفانه اشارهاي بدان نشده بود و نمييافتم و يا اشاراتي که دلم به آن محکم نميشد.
تا اينکه به محضر يکي از بزرگان که خود از شاگردان عارف صمداني مرحوم آيتالله انصاري همداني (قدس سره) و از متشرفين به خدمت مرحوم آيت الله آقاي قاضي (قدس سره) بود رسيدم، آن عزيز ميفرمودند:
ادامه مطلب...
آقاي محمد کريم محسني، آموزگار يکي از دبستانهاي شهرستان خرمآباد که از معلمين دقيق و علاقمند به فرهنگ ميباشد از قول يک نفر به نام احمد کاوسي که ايشان نيز آموزگار است چنين تعريف ميکند که:
چند سال پيش براي انجام کاري، عازم اهواز بودم، در بين راه و در محلي که به نام «تنگ فني» معروف است. و گردنه خطرناکي دارد، کاميوني را ديدم که قسمت جلوي آن در دره فرو رفته و در حالت ترس آوري قرار گرفته بود. به وضعي که اگر يک نفر، يک فشار جزئي به آن وارد ميکرد، به عمق دره سرنگون ميشد. ما اتومبيل خودمان را متوقف نموديم و رفتيم که به آن کاميون کمک کنيم. در اين هنگام ديديم که چند نفري در کنار کاميون نشسته و مشغول خوردن غذا هستند. آنها ما را تعارف کردند ما نيز، دعوت آنها را پذيرفتيم و جوياي کيفيت قضيه شديم، معلوم شد کاميون مزبور از ابتداي سرازيري گردنه، ترمز بريده و راننده که مردي است مسيحي به اتفاق خانوادهاش، دست و پاي خود را گم ميکند.
ادامه مطلب...
امام مهدي عليهالسلام به جهت قدرداني و وفا نسبت به رشادتهاي حضرت عباس عليهالسلام به اين بارگاه ملکوتي تشريف ميآورند، نمونه زير گوياي اين واقعيت ميباشد:
فقيه فرزانه آيت الله حاج سيد مرتضي لنگرودي فرمود: در حرم مطهر حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام مشغول زيارت بودم، ناگهان ديدم شخصي پشت سر من مشغول زيارت و خطاب به حضرت ميفرمايد:
«يا عمي!» و مطالبي را با فصاحت و بلاغت بيان ميکند. من از بس برايم اين مطلب جالب و جذاب بود دست از زيارت برداشتم تا ببينم اين بزرگوار چه ميگويد. همچنان مات و مبهوت شده بودم ولي کلمات دلرباي ايشان را همچنان ميشنيدم و ايشان گريه ميکرد و با حضرت در حال صحبت بود. ولي يک مرتبه از نظرم غايب شد. [1] .
ادامه مطلب...