نوشته اند پس از شهادت حسين بن على (عليه السلام) ناگهان حضرت جبرئيل بشكل و با هيكل انسان در ميان لشكر ابن سعد ظاهر گرديد و فرياد مى كرد، علت فرياد را پرسيدند، فرمود: بخدا قسم پيامبر خدا سيدالشهدا در ميان شما ايستاده و به اطراف نگاه مى كند، از آن بيم دارم كه نفرين كند و همه هلاك شوند، و من نيز كه بين شما هستم هلاك شوم .
در آن ساعت كه جهان روشن در نظر اهل بيت اطهار، از شهادت فرزند حيدر كرار تيره و تار گرديده بود، لشكريان شام و كوفه به عيش و نوش پرداختند، جسم مبارك فرزند فاطمه بر خاك آن بيابان در كنار شهيدان و مدافعان از حق افتاده بود.
روايت است كه ذوالجناح با يال و گردن آلوده به خون عنان گسسته و شيهه كنان به قتلگاه سرور شهيدان آمد، ابن سعد دستور به گرفتن آن مركب داد، ولى لشكريان كفر توان آن نداشتند، ذوالجناح يك يك شهداى آنروز صحراى كربلا را مى بوييد، و چون پيكر پاك بى سر صاحب خود را شناخت ، خود را بر زمين مى زد و ناآرامى مى كرد، و سر به سوى آسمان بلند كرده گويى كه مظلومانه ، ظالمان را نفرين مى كند، سپس روانه خيمه گاه شد، اهل بيت دورش حلقه زدند و به نوايى نوحه خوانى مى كردند، كه اى ذوالجناح ! مولاى ما را چه كردى ؟ گريه و زارى و بيتابى يكايك اهل بيت امام شهيد و نوحه خوانى هر يك بنا بر مقتضاى رابطه خود با يكديگر و امام شهيد ادامه داشت ، ذوالجناح را مى بوييدند و مى بوسيدند و در جستجوى صاحب خود بودن را از آن مركب مى خواستند. سكينه دردانه آن سيد مظلوم اشك مى ريخت . به زبان حال مى گفت :
ادامه مطلب...
عشق آغازش غم است، انجام قتل
گاه اسماعيل را خواند قتيل عشق با هر بوالهوس كى آشناست گفت : آدم من به دعوى صادقم نوح گفتا: دفع طغيان مى كنم اوليا مردانه در پيش آمدند سيد خونين كفن سبط رسول هر يكى تاج شرف اكليل او
ادامه مطلب...
شد وقت آن كه غرقه جن بر لب فرات
شد وقت آن كه بهر عزادارى ، انبيا شد وقت آن كه فاطمه با حوريان خلد شد وقت آن كه از تف گرماى كربلا شد وقت آن اهل سرا پرده حسين شد وقت آن كه لشكر بى دين ز راه ظلم شد آن وقت كه از ستم بى حساب شمر حضرت سيدالشهدا راهى ميدان نبرد بود، كه شخصى غريب سياه پوشى با شكلى پر هيبت به خدمت امام آمد (روايت است كه جوانى بود زيبا روى، كه ظاهرا از نسل اجانين بود، اما در باطن انسانى كامل و در سلك وفاداران به امام، بنام زعفر) و عرض كرد:
ادامه مطلب...
خورشيد مضطرب چو ز خاور كشيد سر
يعنى ، دميكه دختر زهرا ز خيمه گاه آن دم كه مشك آب بدوش برادرش آندم كه سينه على اكبر ز تيغ و تير آندم كه شمر ثانى كفار، حرمله بيرحم ظالمى كه در آغوش باب او تيغ دو سر كشيد و صفوف مخالفين امام به جسم نازكش از بس نشست تير
ادامه مطلب...
على اكبر
از نفاق فلك و گردش اختر زينب ديد چون عازم ميدان شده اكبر مى گفت گاه مى كرد شكايت به سوى قبر رسول كاى خدا گر به اسيرى رود از كوفه به شام به از آنست كه بيند بدن اكبر را
ادامه مطلب...
ماه درخشان خاندان هاشم
شكست پشت حسين آن زمانى كه قرعه رزم چو شد نگون علم او لواى يوسف مهر لشكر ستم پيشه ابن زياد، با حمله هايى از كمينگاه اجساد نازنين اصحاب و انصار سرور شهيدان را چون كشتيهاى شكسته ، غرقه در خون نمودند، موسم آن رسيد كه پرچمدار صحراى كربلا پا به ميدان مبارزه نهاد، و ساقى دوران ، پيمانه شهادت را به نام آن قدح نوش ميخانه محبت ، و آن سرمست سوداى شهادت و صاحب منظر و برارزنده تر از همه ، عباس پر نمود. او مبارزى نام آور، قدرت و جراءت او در اوج شهرت ، در بسيارى از جنگها پرچم پيروزى بر افراشته ، و دلاوران و شجاعان عرب را از نام و نشان بر انداخته بود. ابوالفضل العباس را به دليل زيبايى جمال ، قمر بنى هاشم مى خواندند. آن دلاور بى همتا، عباس علمدار چون سرور آزادگان ، برادر خويش را تنها ديد، به نزد امام بر حق آمد و علم را بر بالاى سر آن بزرگوار نصب نمود و به زبان حال عرض كرد: اى برادر:
گر شوم خاك به خاك قدمت چون نرگس
ادامه مطلب...
براى كيست؟ كه در انس و جان عزاست هنوز
گذشت واقعه كربلا ولى جبريل كدام سرو چمان زين چمن فتاد به خاك هزار سال فزون تر گذشت ، زين ماتم اگر نگشته ، شهيد ستم ، جوانانش اگر به ماتم يك اكبر است و يك اصغر جهاد اكبر و اصغر شد از حسن مقبول دو اصغر آمده ، عبدالله دگر قاسم دو اكبرش يكى احمد يكى ابوالقاسم دو سرو باغ شهادت ، كه از غم هر يك دو نوجوان ، كه ز داغ جوانى ايشان
ادامه مطلب...
بر جويندگان راه و عاشقان راستى و حقيقت پوشيده نيست كه طالبان بلاى كربلا و عاشقان مظلوم آل عبا با سيد و مولاى خويش تا چه مرتبه در مقام يارى و جان نثارى بودند، و از آن دلاوران سعادتمند تا يك تن باقى بود، راضى نشدند كه از فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموذادگان آن حضرت احدى پا به ميدان جنگ گذارد.
اما چون از ياران ديگر كسى براى جانفشانى باقى نماند، و همگى رو به سراى جاودان نهادند و همنشين بهشتيان گرديدند، نوبت به نبرد دليرانه دلاوران و شجاعان آل نبوت رسيد.
احمد بن محمد هاشم
ابتدا احمد بن محمد هاشم قدم به ميدان مبارزه نهاد و بيش از بيست منافق را از پاى در آورد، و خود نيز به درجه شهادت نائل شد.
ادامه مطلب...
چو دعوا از دو صف ، بى دين و ديندار
عدو، در فكر از ايمان گذشتن امام تشنه لب ، از بردبارى مزين شد به مهر آن فرد كامل جوانان هر يكى ، با روى ماهى به كف بهر نثار سرور دين چو شد هنگام رحلت از چپ و راست فتاده هر يكى فارغ ز تشويق غلام از بهر سبقت فارغ البال پسر پيش از پدر جام بلا كش ز قيد ما و من وارسته بودند محبت چون به عاشق كرد تاءثير
ادامه مطلب...
اى فلك شد خانه ايمان خراب از دست تو
باغبانى هر نهالى را كه در بستان دهر بعد حيدر نزد دونان خواجه عالم حسن كردى افسادى بعهد مجتبى اصلاح نام گشت غالب بر حسن فرزند بوسفيان به ظلم آل احمد شد ذليل فرقه بى اعتماد كاكل اكبر پريشان قامت عباس خم
ادامه مطلب...
يا رسول الله سيل فتنه و طغيان ببين
تكيه زن بر مسند موسى نگر فرعون را يا رسول الله سر بر دار از خاك حجاز يا رسول الله بر فرزند دلبندت حسين آن كه فرمودى ((حسين منى)) اندر شاءن او يا رسول در قربانگه كوى حسين يك طرف اخوان او آماده جان ياختن كشتى نوح نبى ، گر يافت از طوفان نجات اى پدر چندان مسافت از نجف تا كوفه نيست ما در اين صحرا غريب و بت پرستان مى كشند سينه پيران ، فكار از خنجر پران نگر
ادامه مطلب...
چون خداوند از دو حرف ((كن)) صلايى آفريد
قلب را گنجينه خواند و نفس را بر وى گماشت چون بلا را از براى امتحان ايجاد كرد انبيا هر يك به دردى مبتلا گشتند ليك گلشنى در قعر آتش بهر ابراهيم ساخت تا شود بر خلق ظاهر رفعت و شاءن حسين در عزاى شاه دين گرديد خود صاحب عزا
ادامه مطلب...
شب قتلست و امشب عرش را بنياد مى لرزد
شب قتلست و امشب تا سحر ز انديشه فردا شب قتلست بادا باد مى گويند جانبازان شب قتلست و مشكل باشد امشب راز دل گفتن شب قتلست و داند جبرئيل اين ظلم از امت شب قتلست در پاى پدر زين العبالرزان شب قتلست كلثوم از يزيد و شمر مى نالد
ادامه مطلب...
پر شد ز ديو و دد، چو بيابان كربلا
بنوشت دست كاتب قدرت به نام او صبح عزا، وتيره ، بروز دهم دميد زد چون خروس عرس ، پر اندر صباح قتل كاى لشگر قليل خليل الله !الرحيل ! كافيست بهر آدميان ، حرز ديو بند احباب شاه تشنه و اصحاب ابن سعد چون روبرو شدند به هم ، خيل انبياء آندم ، كه بر خورند به گرداب خون ، به هم نبود بعيد، جوهرى افتد، گر از قلم ولادت امام حسين (عليه السلام )
ادامه مطلب...
حمد و سپاس و شكر بى پايان به درگاه ذات اقدس جميل ازلى و ساحت جلال واجب الوجود، و منت بى كران كريم مطلق و رافع اعظم را كه فرصتى عنايت فرمود، تا آموخته هاى مكتب زندگى را براى سالكان عشق حسينى همساز با نواى دردمندان و جانبازان اهل بيت بنگارم . باشد تا در ذهن طالبان و فدائيان حسين بن على عليه السلام بيت المقدسى را مصور سازم كه ، طوافگاه اهل وفا، و فضايش از سحاب مكرمت يزدانى و نور ايمانى در تجلى ، و تربتش صفاى دل دردمندان است .
والا مقام حسين عليه السلام نواده پيغمبر (ص) و فرزند على عليه السلام و نور چشم فاطمه زهرا عليها السلام خود بشخصه داراى چنان مرتبه و مقامى است ، كه هيچ يك از افراد بشر از آنزمان تا به امروز توان همپايى ، با صفات عالى آن حضرت را نداشته است . حسين سيدالشهدا زنده است ، و تا ابد زنده خواهد بود. او به سه شرف مشرف است : او از سوى پيامبر اسلام ، فرزند پدر بزرگوارى چون على عليه السلام و دوم زاده مادرى گرامى چون زهراى مرضيه ، سوم قهرمان واقعه صحراى كربلا و عاشق عشق خدا بودن و شهادت در راه حق ، و تسليم بودن ، و بدنبال تقدير و سر نوشت گام برداشتن ، به ديدار خدا رفتن و در راه خدا مردن براى جاودانى ماندن اسلام ، و كوته كردن دست يزيديان از ساحت اسلام و عترت پيامبر و ولايت امر، و تسليم بودن به سليم حقانيت . حسين (عليه السلام ) زنده راه شهادت بود، و كربلا ميعادگاه عشق او با خالق يكتا، و آموزشگرى نمونه در مدرسه حق تعالى در دوران زندگيش .
ادامه مطلب...
قيام حضرت حسين بن على عليه السلام در برابر حكومت اموى از مقاطع حساس و زيباى تاريخ اسلام است .
با استقرار حكومت معاويه بن ابى سفيان كه خلافت يعنى حكومت رهبر دينى برگزيده مسلمانان را به حكومت سلطنتى تبديل نمود و با تجديد جلال و شكوه دربار امپراطوريهاى روم و ايران به حكمرانى بر مردم پرداخت بدون اين كه خود را موظف به پاسخگويى به آنان بداند، سنت پيامبر (ص) دستخوش يك دگرگونى بنيادى گرديد.
تا معاويه زنده بود اميد مى رفت كه با پايان حكومت وى كار به مسير صحيح خود كه خلافت يا امامت بود باز گردد و آب رفته به جوى باز آيد ليكن با نصب يزيد به جانشينى بمثابه سلطان موروثى مطلق العنان ، آن اميد بر باد رفت و بزرگان جامعه مسلمين خود را در برابر موقعيت جديدى يافتند كه با آموزشهاى پيغمبر اسلام هيچگونه سازگارى نداشت .
ادامه مطلب...
روزى پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در مسجد نشسته بودند، كه جمعى از قريش وارد شدند و با آنها ابن سعد ملعون هم بود.
رنگ پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم متغيّر شد و حالش دگرگون گرديد، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله تو را چه مىشود؟! حضرت فرمود: به ياد آوردم آنچه بر اهل بيت من وارد مىشود از كشتن وزدن و سّب و شتم و پريشان و در بدرى و اوّل سرى كه بر سر نيزه مىشود سر فرزندم حسين خواهد بود. (1)
ادامه مطلب...
تمام ايام زندگانى در شب و روز در سفر و حضر، حال پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم چنين بود، حتى در حال احتضار امام حسين عليه السلام را به سينه چسبانيد و عرق آن حضرت بر حسين عليه السلام جارى بود و ميفرمود: مرا با يزيد چه كار است، خدا يزيد را لعنت كند و به او بركت ندهد. پس غش كرد، باز بحال آمد، بعد امام حسين عليه السلام را بوسيد و اشك ميريخت و مىفرمود: مرا با قاتلين تو نزد خدا موقفى خواهد بود. (1)
ادامه مطلب...
ابن عباس مىگويد: در ركاب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم در زمانى كه به صفين تشريف مىبردند، وقتى كه به نينوا رسيديم، نزديك شط فرات بود، با صداى بلند فرمود: يابن عباس آيا اين مكان را مىشناسى عرض كردم: خير نمى شناسم! فرمود: اگر مىشناختى مثل من، از آن نمى گذشتى مگر مثل من گريه مىكردى. پس حضرت على عليه السلام گريه شديدى نمود؟ تا اينكه محاسن شيريفش تر شد و اشكها برسينه اش جارى گرديد.
ما هم به تبع آن حضرت گريه كرديم.
سپس حضرت فرمود: اُوّه اُوّه، مرا با آل سفيان چكار است كه جنگ كنيم آنها از جنود سپاهيان شيطانند، اى اباعبدالله صبر كن زيرا هر بلائى كه بسرت اينها مىآورند، سر من آوردند، سپس حضرت آبى جهت وضو گرفت و وضويى ساخت و چند نماز خواند، باز آن حرفها را زد، بعد يك مقدار خواب رفته و بعد بيدار شد، سپس فرمود: يابن عباس آيا از خوابى كه ديده ام تو را با خبر كنم عرض كردم: انشاءالله كه خير است! بفرماييد، حضرت فرمود: ديدم گويا مردانى با علمهاى سفيد از آسمان به زمين آمدند، شمشيرهاى سفيد و درخشنده بر كمر داشتند، سپس گرد اين زمين خطى كشيدند، فرمودند: ديدم گويا شاخه هاى اين نخلها بزمين رسيده و در ميان خون شناور شد، و گويا فرزندم حسين عليه السلام و ميوه دلم، و نور بصرم، در آن غرق شده و هر چه استغاثه ميكند. كسى به فريادش نمى رسد، و گويا آن مردانى را كه از آسمان آمده بودند. ندا مىكردند و مىگفتند: اى آل رسول صبر كنيد.
كه شما را خواهند كشت. و شما بدست يك مشت مردم شر كشته خواهيد شد. و اينك بهشت مشتاق شما است. اى اباعبدالله.
ادامه مطلب...