موکب باب الحوائج شهر حر
تصاویری از محرم و مراسمات مذهبی/,دانلود کليپ بازيگر از شبيه شهر حر,دانلود کليپ فيلم از شبيه شهر حر,دانلود زيباي از شبيه شهر حر

 نوشته اند پس از شهادت حسين بن على (عليه السلام) ناگهان حضرت جبرئيل بشكل و با هيكل انسان در ميان لشكر ابن سعد ظاهر گرديد و فرياد مى كرد، علت فرياد را پرسيدند، فرمود: بخدا قسم پيامبر خدا سيدالشهدا در ميان شما ايستاده و به اطراف نگاه مى كند، از آن بيم دارم كه نفرين كند و همه هلاك شوند، و من نيز كه بين شما هستم هلاك شوم .
در آن ساعت كه جهان روشن در نظر اهل بيت اطهار، از شهادت فرزند حيدر كرار تيره و تار گرديده بود، لشكريان شام و كوفه به عيش و نوش ‍ پرداختند، جسم مبارك فرزند فاطمه بر خاك آن بيابان در كنار شهيدان و مدافعان از حق افتاده بود.
روايت است كه ذوالجناح با يال و گردن آلوده به خون عنان گسسته و شيهه كنان به قتلگاه سرور شهيدان آمد، ابن سعد دستور به گرفتن آن مركب داد، ولى لشكريان كفر توان آن نداشتند، ذوالجناح يك يك شهداى آنروز صحراى كربلا را مى بوييد، و چون پيكر پاك بى سر صاحب خود را شناخت ، خود را بر زمين مى زد و ناآرامى مى كرد، و سر به سوى آسمان بلند كرده گويى كه مظلومانه ، ظالمان را نفرين مى كند، سپس روانه خيمه گاه شد، اهل بيت دورش حلقه زدند و به نوايى نوحه خوانى مى كردند، كه اى ذوالجناح ! مولاى ما را چه كردى ؟ گريه و زارى و بيتابى يكايك اهل بيت امام شهيد و نوحه خوانى هر يك بنا بر مقتضاى رابطه خود با يكديگر و امام شهيد ادامه داشت ، ذوالجناح را مى بوييدند و مى بوسيدند و در جستجوى صاحب خود بودن را از آن مركب مى خواستند. سكينه دردانه آن سيد مظلوم اشك مى ريخت . به زبان حال مى گفت :



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 عشق آغازش غم است، انجام قتل

زيستن ناكامى او، كام قتل 

گاه اسماعيل را خواند قتيل

گه كند آتش گلستان بر خليل 

عشق با هر بوالهوس كى آشناست

عشق ، كار عاشقان كربلاست

گفت : آدم من به دعوى صادقم

عاشقم كن ، عاشقم كن ، عاشقم 

نوح گفتا: دفع طغيان مى كنم

ز اشگ چشم خويش ، طوفان مى كنم 

اوليا مردانه در پيش آمدند

بى نياز از رنج و تشويق آمدند 

سيد خونين كفن سبط رسول

كرد هفتاد و دو قربانى قبول

هر يكى تاج شرف اكليل او

خود خليل و هر يك اسماعيل او



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 شد وقت آن كه غرقه جن بر لب فرات

ريزند خون به جاى سرشك از بصر همه 

شد وقت آن كه بهر عزادارى ، انبيا

گردند گرد روضه خير البشر همه

شد وقت آن كه فاطمه با حوريان خلد

آيند در زمين بلا نوحه گر همه

شد وقت آن كه از تف گرماى كربلا

ريزند طايران حرم بال و پر همه

شد وقت آن اهل سرا پرده حسين

نيلى كنند رخت مصيبت به بر همه 

شد وقت آن كه لشكر بى دين ز راه ظلم

بندند بهر قتل شه دين كمر همه

شد آن وقت كه از ستم بى حساب شمر

گردند دختران حسين در بدر همه

حضرت سيدالشهدا راهى ميدان نبرد بود، كه شخصى غريب سياه پوشى با شكلى پر هيبت به خدمت امام آمد (روايت است كه جوانى بود زيبا روى، كه ظاهرا از نسل اجانين بود، اما در باطن انسانى كامل و در سلك وفاداران به امام، بنام زعفر) و عرض كرد:



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 خورشيد مضطرب چو ز خاور كشيد سر

بگرفت دست طاقت و تا باختر دريد

يعنى ، دميكه دختر زهرا ز خيمه گاه

بيرون دويد و معجر نيلى به سر دريد

آن دم كه مشك آب بدوش برادرش

از نوك تير فرقه بيداد گر دريد

آندم كه سينه على اكبر ز تيغ و تير

چون برگ گل برابر چشم پدر دريد

آندم كه شمر ثانى كفار، حرمله

حلق على اصغر والا گهر دريد

بيرحم ظالمى كه در آغوش باب او

شرم از پدر نكرد و گلوى پسر دريد

تيغ دو سر كشيد و صفوف مخالفين

از حمله ، همچو صاحب تيغ دو سر دريد

امام به جسم نازكش از بس نشست تير

جسمش بسان مرغ بر آورده پر دريد



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 على اكبر

از نفاق فلك و گردش اختر زينب

هدف تير بلا گشت مكرر زينب 

ديد چون عازم ميدان شده اكبر مى گفت

سوخت از اين ستم اى چرخ ستمگر زينب 

گاه مى كرد شكايت به سوى قبر رسول

گاه مى كرد فغان بر در داور زينب 

كاى خدا گر به اسيرى رود از كوفه به شام

دستگير ستم فرقه كافر زينب 

به از آنست كه بيند بدن اكبر را

پاره پاره به دم نيزه و خنجر زينب 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 ماه درخشان خاندان هاشم

شكست پشت حسين آن زمانى كه قرعه رزم

به نام نامى عباس نوجوان افتاد

چو شد نگون علم او لواى يوسف مهر

به چاه باختر از بام كهكشان افتاد

لشكر ستم پيشه ابن زياد، با حمله هايى از كمينگاه اجساد نازنين اصحاب و انصار سرور شهيدان را چون كشتيهاى شكسته ، غرقه در خون نمودند، موسم آن رسيد كه پرچمدار صحراى كربلا پا به ميدان مبارزه نهاد، و ساقى دوران ، پيمانه شهادت را به نام آن قدح نوش ميخانه محبت ، و آن سرمست سوداى شهادت و صاحب منظر و برارزنده تر از همه ، عباس پر نمود. او مبارزى نام آور، قدرت و جراءت او در اوج شهرت ، در بسيارى از جنگها پرچم پيروزى بر افراشته ، و دلاوران و شجاعان عرب را از نام و نشان بر انداخته بود. ابوالفضل العباس را به دليل زيبايى جمال ، قمر بنى هاشم مى خواندند. آن دلاور بى همتا، عباس علمدار چون سرور آزادگان ، برادر خويش را تنها ديد، به نزد امام بر حق آمد و علم را بر بالاى سر آن بزرگوار نصب نمود و به زبان حال عرض كرد: اى برادر:
گر شوم خاك به خاك قدمت چون نرگس



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 براى كيست؟ كه در انس و جان عزاست هنوز

عزاى كيست؟ كه صاحب عزا خداست هنوز

گذشت واقعه كربلا ولى جبريل

سياه در برو در فكر كربلاست هنوز 

كدام سرو چمان زين چمن فتاد به خاك

كه پشت پير فلك از غمش ‍ دوتاست هنوز 

هزار سال فزون تر گذشت ، زين ماتم

هزار پاره دل ختم انبياست هنوز

اگر نگشته ، شهيد ستم ، جوانانش

قباى سبز حسن ، نيلگون چراست هنوز 

اگر به ماتم يك اكبر است و يك اصغر

كه شاه تشنه ، قدش ، چون كمان دوتاست هنوز 

جهاد اكبر و اصغر شد از حسن مقبول

كه بهر هر يك از آن چار در عزاست هنوز 

دو اصغر آمده ، عبدالله دگر قاسم

كه دست و پاى عروسش ز خون حناست هنوز 

دو اكبرش يكى احمد يكى ابوالقاسم

كه بهر هر دو سينه رخت مجتبى است هنوز 

دو سرو باغ شهادت ، كه از غم هر يك

چو لاله ، داغ به دلهاى اقرباست هنوز 

دو نوجوان ، كه ز داغ جوانى ايشان

فرات ، غيرت سيلاب ديده هاست هنوز 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 بر جويندگان راه و عاشقان راستى و حقيقت پوشيده نيست كه طالبان بلاى كربلا و عاشقان مظلوم آل عبا با سيد و مولاى خويش تا چه مرتبه در مقام يارى و جان نثارى بودند، و از آن دلاوران سعادتمند تا يك تن باقى بود، راضى نشدند كه از فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموذادگان آن حضرت احدى پا به ميدان جنگ گذارد.
اما چون از ياران ديگر كسى براى جانفشانى باقى نماند، و همگى رو به سراى جاودان نهادند و همنشين بهشتيان گرديدند، نوبت به نبرد دليرانه دلاوران و شجاعان آل نبوت رسيد.
احمد بن محمد هاشم
ابتدا احمد بن محمد هاشم قدم به ميدان مبارزه نهاد و بيش از بيست منافق را از پاى در آورد، و خود نيز به درجه شهادت نائل شد.



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 چو دعوا از دو صف ، بى دين و ديندار

ترازو شد در آن صحراى خونخوار 

عدو، در فكر از ايمان گذشتن

محب ، آماده از جان گذشتن 

امام تشنه لب ، از بردبارى

جوانانش ، به فكر جان نثارى 

مزين شد به مهر آن فرد كامل

ز هفتاد و دو شاهد، جمله عادل 

جوانان هر يكى ، با روى ماهى

به مظلومى آن سرور گواهى 

به كف بهر نثار سرور دين

محقر تحفه ها از جان شيرين 

چو شد هنگام رحلت از چپ و راست

ز ياران بانگ كوچا كوچ بر خاست 

فتاده هر يكى فارغ ز تشويق

به چندين التماس از ديگرى پيش 

غلام از بهر سبقت فارغ البال

فكندى خواجه خود را به دنبال 

پسر پيش از پدر جام بلا كش

برادر با برادر در كشاكش 

ز قيد ما و من وارسته بودند

به زنجير وفا دل بسته بودند 

محبت چون به عاشق كرد تاءثير

نه زخم تير مى فهمد نه شمشير 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 اى فلك شد خانه ايمان خراب از دست تو

داد از دست تو اى بى رحم داد از دست تو 

باغبانى هر نهالى را كه در بستان دهر

پرورش داد اى سپهر از پا فتاد از دست تو 

بعد حيدر نزد دونان خواجه عالم حسن

كرد در گردن كمند انقياد از دست تو 

كردى افسادى بعهد مجتبى اصلاح نام

آرى اى مفسد نيايد جز فساد از دست تو 

گشت غالب بر حسن فرزند بوسفيان به ظلم

شد مسلط بر حسين ابن زياد از دست تو 

آل احمد شد ذليل فرقه بى اعتماد

آل مروان شد، محل اعتماد از دست تو 

كاكل اكبر پريشان قامت عباس خم

حلق اصغر خشك و قاسم نامراد از دست تو 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 يا رسول الله سيل فتنه و طغيان ببين

فتنه هاى خفته را بيدار در دوران ببين 

تكيه زن بر مسند موسى نگر فرعون را

آل عمران را ذليل آل بوسفيان ببين 

يا رسول الله سر بر دار از خاك حجاز

خانه اسلاميان بعد از تو شد ويران ببين 

يا رسول الله بر فرزند دلبندت حسين

كربلاى پر بلا را تنگ چون زندان ببين 

آن كه فرمودى ((حسين منى)) اندر شاءن او

در ميان امتان سر گشته و حيران ببين 

يا رسول در قربانگه كوى حسين

هم چو اسماعيل چندين نوجوان قربان ببين 

يك طرف اخوان او آماده جان ياختن

يك طرف اصحاب او در خاك و خون غلطان ببين 

كشتى نوح نبى ، گر يافت از طوفان نجات

كشتى ما غرق شد دريا نگر طوفان ببين 

اى پدر چندان مسافت از نجف تا كوفه نيست

سر برار از خاك و ما را بى سر و سامان ببين 

ما در اين صحرا غريب و بت پرستان مى كشند

انتقام نهروان از شاه مظلومان ببين 

سينه پيران ، فكار از خنجر پران نگر

خنجر طفلان ، نشان ناوك پران ببين



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 چون خداوند از دو حرف ((كن)) صلايى آفريد

از صلايى در خور قدرت بنايى آفريد 

قلب را گنجينه خواند و نفس را بر وى گماشت

بر سر گنج محبت اژدهايى آفريد 

چون بلا را از براى امتحان ايجاد كرد

انبيايى خلق كرد و اوليايى آفريد 

انبيا هر يك به دردى مبتلا گشتند ليك

ذات بى چون بهر هر دردى دوايى آفريد 

گلشنى در قعر آتش بهر ابراهيم ساخت

اژدهايى بهر موسى از عصايى آفريد 

تا شود بر خلق ظاهر رفعت و شاءن حسين

شمر بى شرم و يزيد بى حيايى آفريد 

در عزاى شاه دين گرديد خود صاحب عزا

آنكه اندر هر عزا صاحب عزايى آفريد 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 شب قتلست و امشب عرش را بنياد مى لرزد

دو ملك و نه فلك وامانده از اوراد مى لرزد 

شب قتلست و امشب تا سحر ز انديشه فردا

دل زينب چو صيد اندر كف صياد مى لرزد 

شب قتلست بادا باد مى گويند جانبازان

غريبان را دل از تشويق باداباد مى لرزد 

شب قتلست و مشكل باشد امشب راز دل گفتن

كه طفلان را ز خوف اندر گلو فرياد مى لرزد 

شب قتلست و داند جبرئيل اين ظلم از امت

بعيد، اما چو بيد از فرط استبعاد مى لرزد 

شب قتلست در پاى پدر زين العبالرزان

بلى چون سايه كز شاخى به خاك افتاد مى لرزد 

شب قتلست كلثوم از يزيد و شمر مى نالد



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 پر شد ز ديو و دد، چو بيابان كربلا

شد موسم خروج سليمان كربلا 

بنوشت دست كاتب قدرت به نام او

تعليقه شهادت ، فرمان كربلا 

صبح عزا، وتيره ، بروز دهم دميد

خياط غم ، دريد گريبان كربلا 

زد چون خروس عرس ، پر اندر صباح قتل

جبريل گشت ، مرغ سحر خوان كربلا 

كاى لشگر قليل خليل الله !الرحيل !

راهى است ، تا جنان ، ز خيابان كربلا 

كافيست بهر آدميان ، حرز ديو بند

حبل المتين حب سليمان كربلا 

احباب شاه تشنه و اصحاب ابن سعد

اعداى اهل كوفه و اعوان كربلا 

چون روبرو شدند به هم ، خيل انبياء

بستند صف دو رويه ، به ميدان كربلا 

آندم ، كه بر خورند به گرداب خون ، به هم

كشتى قوم طاغى ، طغيان كربلا 

نبود بعيد، جوهرى افتد، گر از قلم

طغيان قوم نوح ، ز طوفان كربلا 

ولادت امام حسين (عليه السلام )



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 حمد و سپاس و شكر بى پايان به درگاه ذات اقدس جميل ازلى و ساحت جلال واجب الوجود، و منت بى كران كريم مطلق و رافع اعظم را كه فرصتى عنايت فرمود، تا آموخته هاى مكتب زندگى را براى سالكان عشق حسينى همساز با نواى دردمندان و جانبازان اهل بيت بنگارم . باشد تا در ذهن طالبان و فدائيان حسين بن على عليه السلام بيت المقدسى را مصور سازم كه ، طوافگاه اهل وفا، و فضايش از سحاب مكرمت يزدانى و نور ايمانى در تجلى ، و تربتش صفاى دل دردمندان است .
والا مقام حسين عليه السلام نواده پيغمبر (ص) و فرزند على عليه السلام و نور چشم فاطمه زهرا عليها السلام خود بشخصه داراى چنان مرتبه و مقامى است ، كه هيچ يك از افراد بشر از آنزمان تا به امروز توان همپايى ، با صفات عالى آن حضرت را نداشته است . حسين سيدالشهدا زنده است ، و تا ابد زنده خواهد بود. او به سه شرف مشرف است : او از سوى پيامبر اسلام ، فرزند پدر بزرگوارى چون على عليه السلام و دوم زاده مادرى گرامى چون زهراى مرضيه ، سوم قهرمان واقعه صحراى كربلا و عاشق عشق خدا بودن و شهادت در راه حق ، و تسليم بودن ، و بدنبال تقدير و سر نوشت گام برداشتن ، به ديدار خدا رفتن و در راه خدا مردن براى جاودانى ماندن اسلام ، و كوته كردن دست يزيديان از ساحت اسلام و عترت پيامبر و ولايت امر، و تسليم بودن به سليم حقانيت . حسين (عليه السلام ) زنده راه شهادت بود، و كربلا ميعادگاه عشق او با خالق يكتا، و آموزشگرى نمونه در مدرسه حق تعالى در دوران زندگيش .



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

قيام حضرت حسين بن على عليه السلام در برابر حكومت اموى از مقاطع حساس و زيباى تاريخ اسلام است .
با استقرار حكومت معاويه بن ابى سفيان كه خلافت يعنى حكومت رهبر دينى برگزيده مسلمانان را به حكومت سلطنتى تبديل نمود و با تجديد جلال و شكوه دربار امپراطوريهاى روم و ايران به حكمرانى بر مردم پرداخت بدون اين كه خود را موظف به پاسخگويى به آنان بداند، سنت پيامبر (ص) دستخوش يك دگرگونى بنيادى گرديد.
تا معاويه زنده بود اميد مى رفت كه با پايان حكومت وى كار به مسير صحيح خود كه خلافت يا امامت بود باز گردد و آب رفته به جوى باز آيد ليكن با نصب يزيد به جانشينى بمثابه سلطان موروثى مطلق العنان ، آن اميد بر باد رفت و بزرگان جامعه مسلمين خود را در برابر موقعيت جديدى يافتند كه با آموزشهاى پيغمبر اسلام هيچگونه سازگارى نداشت .
 



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 روزى پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در مسجد نشسته بودند، كه جمعى از قريش وارد شدند و با آنها ابن سعد ملعون هم بود.
رنگ پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم متغيّر شد و حالش دگرگون گرديد، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله تو را چه مىشود؟! حضرت فرمود: به ياد آوردم آنچه بر اهل بيت من وارد مىشود از كشتن وزدن و سّب و شتم و پريشان و در بدرى و اوّل سرى كه بر سر نيزه مىشود سر فرزندم حسين خواهد بود. (1)



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 تمام ايام زندگانى در شب و روز در سفر و حضر، حال پيغمبر صلّى الله عليه وآله وسلّم چنين بود، حتى در حال احتضار امام حسين عليه السلام را به سينه چسبانيد و عرق آن حضرت بر حسين عليه السلام جارى بود و ميفرمود: مرا با يزيد چه كار است، خدا يزيد را لعنت كند و به او بركت ندهد. پس غش كرد، باز بحال آمد، بعد امام حسين عليه السلام را بوسيد و اشك ميريخت و مىفرمود: مرا با قاتلين تو نزد خدا موقفى خواهد بود. (1)



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی

 ابن عباس مىگويد: در ركاب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم در زمانى كه به صفين تشريف مىبردند، وقتى كه به نينوا رسيديم، نزديك شط فرات بود، با صداى بلند فرمود: يابن عباس آيا اين مكان را مىشناسى عرض كردم: خير نمى شناسم! فرمود: اگر مىشناختى مثل من، از آن نمى گذشتى مگر مثل من گريه مىكردى. پس حضرت على عليه السلام گريه شديدى نمود؟ تا اينكه محاسن شيريفش تر شد و اشكها برسينه اش جارى گرديد.
ما هم به تبع آن حضرت گريه كرديم.
سپس حضرت فرمود: اُوّه اُوّه، مرا با آل سفيان چكار است كه جنگ كنيم آنها از جنود سپاهيان شيطانند، اى اباعبدالله صبر كن زيرا هر بلائى كه بسرت اينها مىآورند، سر من آوردند، سپس حضرت آبى جهت وضو گرفت و وضويى ساخت و چند نماز خواند، باز آن حرفها را زد، بعد يك مقدار خواب رفته و بعد بيدار شد، سپس فرمود: يابن عباس آيا از خوابى كه ديده ام تو را با خبر كنم عرض كردم: انشاءالله كه خير است! بفرماييد، حضرت فرمود: ديدم گويا مردانى با علمهاى سفيد از آسمان به زمين آمدند، شمشيرهاى سفيد و درخشنده بر كمر داشتند، سپس گرد اين زمين خطى كشيدند، فرمودند: ديدم گويا شاخه هاى اين نخلها بزمين رسيده و در ميان خون شناور شد، و گويا فرزندم حسين عليه السلام و ميوه دلم، و نور بصرم، در آن غرق شده و هر چه استغاثه ميكند. كسى به فريادش نمى رسد، و گويا آن مردانى را كه از آسمان آمده بودند. ندا مىكردند و مىگفتند: اى آل رسول صبر كنيد.
كه شما را خواهند كشت. و شما بدست يك مشت مردم شر كشته خواهيد شد. و اينك بهشت مشتاق شما است. اى اباعبدالله.



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, توسط کاظم حجازی